غمم این نیست که پاییز ملال انگیز است
دردم این است که هر روز خدا پاییز است
خنجر کند زمان روح مرا می ساید
این همه لحظه ی آرام جنون آمیز است
گوشه ی شهر غریبی تک و تنها مردم
خانه ی سرد من از حس تهی لبریز است
میل پرواز در اعماق وجودم مرده
همه ی زندگیم یک قفس ناچیز است
پیش از آنی که به مسلخ ببری صیدی را
مطمئن باش دلت سنگی و تیغت تیز است
درباره این سایت